«و اذ قلنا للملائکه اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس کان من الجن ففسق عن امر ربه »:
و( یاد کن ) هنگامی را که به فرشتگان گفتیم ،آدم را سجده کنید. پس (همه)- جز ابلیس- سجده کردند، که از (گروه) جن بود و از فرمان پروردگارش سر پیچید»
شیطان برای بندگی خدا آفریده شده نه برای گمراهی و شیطنت و وسوسه گری ، او مانند تمام جنیان و همچونم انسان (نه چون فرشتگان) موجودی صاحب اراده و اختیار بود وتوان سرپیچی از فرمان خداوند را داشت ، که با این نافرمانی از جایگاه والای خود رانده شده و به بدبختی افتاد، او خود شیطنت را برگزید و خواست که شیطان باشد و به مکر و حیله انسان پردازد .
من حسودم ، ازحسد کردم چنین
من عدوم ، کارمن مکرست و کین .
پس از آشنایی کوتاه با شیطان، می توان سوال فوق را چنین پاسخ گفت :
1- خداوند همه چیز را بجا و خیرآفریده و راه هدایت را نیز به خوبی ترسیم نموده است و اگر انسان کژ راهه را برگزیند خود مسئول است و در پیروی از شیطان هیچ جبر و زوری وجود ندارد. زیرا در واقع شیطنت شیطانی زیانی به بندگان نمی رساند بلکه می تواند نردبان ترقی انسان باشد جزآنکه انسان خود پیروی از شیطان را برگزیند، زیرا شیطان هرگز سرزده به انسان حمله نمی کند، او با اجازه انسان پا به حریم او می گذارد .
2- تسلط شیطان بر انسان محدود است ، او می گوید » همه را گمراه خواهم ساخت، مگر بندگان خالص تو از میان آنان را» خداوند نیز از تسلط محدود شیطان چنین یاد می کند: ان عبادی لیس لک علیهم سلطان الا من اتبعک من الغاوین؛ در حقیقت تورا بربندگان من تسلطی نیست. مگرکسانی از گمراهان که تورا پیروی کنند.
3- سیطره و حکومت شیطان تنها بر گروهی است که سرپرستی و رهبری شیطان را پذیرفته اند.
خداوند می فرماید: او را برکسانی که ایمان آورده اند تو بر پروردگارشان توکل می کنند، تسلطی نیست. تسلط او فقط بر کسانیست که وی را به سرپرستی بر می گیرند، و برخداوند شرک می ورزند.
شیطان در صورت پذیرش و اقبال انسان،در او نفوذ می کند. البته نفوذ در اندیشه، نه تن و بدن او. این نفوذ منحصر به وسوسه کردن( القای یک فکر غلط به انسان) و نیکو جلوه دادن یک امر باطل است . بنابراین وقتی شیطان بر انسان تسلط می یابد که خود انسان خواهان دوستی با او باشد و سیطره او را بپذیرا گردد.
4- ارتباط شیطان با انسان تنها در حد « دعوت» و« اجابت» است. با این معنی که شیطان انسان را به ابدی و معصیت دعوت می کند، اما در پذیرش این دعوت هیچ اجباری نیست .
از جهان دو بانگ می آید به ضد
تا کدامین را تو باشی مستعد
آن یکی بانگش نشور اتقیا
وان یکی بانگش فریب اشقیا
به فرموده خدا و(انسان) را به هر دو راه خیر و شر هدایت نمودیم » این انسان است که باید با اختیار خود دعوت خیرالاهی را بپذیرد و به دعوت شیطان پشت پا نهد. شیطان در قیامت در پاسخ کسانی که به او اعتراض می کنند و او را مسئول گمراهی خویش می شمارند چنین می گوید: » و ما کان لی علیکم من سلطان الا أن دعوتکم فاستجبتم لی فلا تلومونی و لوموا أنفسکم ». و مر ا برشما هیچ تسلطی نبود، جز اینکه شما را دعوت کردم و شما دعوت مرا «اجابت نمودید» . پس مرا گناه .... ملامت نکنید و خود را ملامت کنید .
انبیا طاعات عرضه می کنند
دشمان شهوات عرضه می کنند
نیک را چون بد کنم یزدان نیم
خوب را من زشت سازم رب نه ام
زشت را و خوب را آیینه ام
5- وجودشیطان عاملی برای آزمایش انسان است واز این رو می توان به نقش انسان در تکامل انسان پی برد . علامه طباطبائی شیطان را از خدمتگذاران نوع بشر معرفی می کند و وجود او را از ارکان نظام عالم انسانی که بر سنت اختیار استوار است، می شمارد امیرالمومنان(علیه السلام ) می فرماید : « خداوند متعال برای نشان دادن استحقاق شیطان به غضب ربانی و تکمیل دوران آزمایش او و عمل به وعده خویش، مهلتی بهخ شیطان داد و فرمود: تو ای شیطان از جمله کسانی هستی که به آنان مهلت داده شده است .
6- ضرورت وجود شیطان از نظر نظام کلی روشن شد. اگر شیطان و دعوت او به بدی نباشد، هیچ عمل صالحی انجام نمی گیرد. عمل صالح و صالح بودن نشان دهنده این راز است که نفس عماره ای و شیطانی هست و امکان رفتن به راه شیطان وجود دارد. ولی انسان صالح از میان دو راه ، راه راست را بر می گزیند.
7- البته خداوند انسان را در برابر طوفان وسوسه های شیطان ، تنها رها نساخته ، برای مقابله و خنثی سازی وسوسه های شیطان ، نیروهای فراوانی را قرار داده است . عقل، فطرت، وجدان ، پیامبران و فرشتگان الهی را می توان از امداد رسانان انسان در مقابله با شیطان شمرد .